سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فرقه، جذب، تشکیلات، سرکرده و ... کلماتی که شاید روی سفیدی کاغذ، سیاهی آن به چشم نیاید، اما کسی که فرقه را حس کرده و می‌داند در دام بودن یعنی چه، با تمام وجود سیاهی آن را درک می‌کند.
این فرقه روح و جان فرد را به اسارت می‌کشد، آنگاه که با روابط مخوف و تشکیلاتی خود، سرکرده را - نعوذبا‌لله - در حد خدا بالا می‌برد و در مقابل، فرد را کوچک و خوار می‌کند و با ترفندهای بسیار، شخص را مجاب می‌کند که تنها راه حقیقت و سعادت بشر در گرو جذب او به فرقه است.

«میم. الف» فردی که تنها مسلمان شناسنامه‌ای نبود بلکه قلبش مالامال از عشق به اسلام و موعود و امام زمانش بود و با قلب پاک و ضمیر ساده‌اش به دنبال حقیقت می‌گشت و چه ناجوانمردانه افراد تشکیلات بهائیت او را با این عنوان که موعود ظهور کرده به دام خود انداختند و 13 سال از تمام توانمندی و احساساتش در جهت پیشبرد اهداف شوم خود سوء استفاده کردند. او آنقدر در گرداب تشکیلات غرق شده بود که تمام لحظات زندگی خویش را فدای تشکیلات کرد تا آنجا که زندگی زناشویی‌اش که در تمام این سال‌‌ها به تلخی گذشت در حال فروپاشی بود. اما خداوند، مهربان است و بزرگ. زندگی‌اش به تار مویی رسید اما پاره نشد و او دوباره با توفیق الهی و کمک دوستانش به دامان پرمهر اسلام بازگشت. هر چند «میم.الف» حالا که به آن سال‌ها نگاه می‌کند جز صدای شکستن قلب خود در زیر دیوارهای تشکیلات بهائیت چیزی نمی‌شنود اما می‌داند که باید بگوید، باید بگوید تا آن تلخی‌ها را دیگران نیز بدانند. بی‌شک گفته‌های او می‌تواند چراغی باشد در راه کسانی که در دام فرقه‌ها اسیرند.  «میم.الف»‌ها زیادند و بازگو کردن حرف آنها تنها راه مبارزه با فرقه‌ها و تشکیلاتشان نیست. به خصوص بهائیت که به صورت علنی و در هر فرصتی دشمنی خود را با اسلام نشان می‌دهد. قطعاً راه حل اساسی برخوردی قاطع و محکم با سرکردگان این فرقه ضاله است. بی‌شک در نظر گرفتن اشد مجازات برای سرکردگان تشکیلات بهائیت در ایران، مرهم کوچکی است بر زخم‌های بزرگ قربانیان این فرقه. آنچه در زیر آورده شده گفت‌وگوی «جوان» با «میم‌. الف» است که از روی درد و بغض تنها گوشه کوچکی را از آنچه در تشکیلات بهائیت می‌گذرد بازگو کرده است.

 


چطور با بهائیت آشنا شدید؟

من در سال 76 در کارخانه‌ای در شهر کرمان کار می‌کردم که متوجه شدم سرپرست کارگاه بهائی است و بسیار راغب شدم که درباره بهائیت بیشتر بدانم که چرا می‌گویند بهائیت یک فرقه ضاله است. از همین جا گفت‌وگوهای ما شروع شد و در زمان استراحت بین کار، با هم صحبت می‌کردیم که گاهی تا یک ساعت هم طول می‌کشید. بعد از مدتی من در کارگاه تنها کسی بودم که ناهار را دو نفره در دفتر او می‌خوردیم. این قضیه همین طور ادامه پیدا کرد تا اینکه مرا به خانه‌شان دعوت کردند که در آنجا مراسم دعا داشتند. در این جلسه دعا سوالاتی رد و بدل شد و من کم‌کم وارد محیط بهائی‌ها شدم. محیط آنها را در ظاهر بسیار پاک و به دور از ریا و دروغ دیدم.

 

 

برنامه آنها برای جذب شما چگونه بود؟

بعد از مدتی شرکت در جلسه‌ها، مهمانی و دوره‌ها به من کتاب‌هایی می‌دادند که آنها را مطالعه کنم. این کتاب‌‌ها شامل جامعه بین‌المللی و طرح روحی بود. حدود پنج سال به همین منوال گذشت تا اینکه من جذب بهائیت شدم و طبق گفته‌های آنها به این نتیجه رسیدم که بهاءالله حق است و بهائیت آئین متعالی است.

 

 

بهائیت را چطور به شما نشان دادند که حاضر شدید آن را بپذیرید؟

از اعتقاد من به امام زمان (عج) و اطلاعات کم من نسبت به قرآن سوء استفاده کردند. در ابتدا با آوردن یک سری آیه‌های قرآنی در ذهن من شبهه ایجاد کردند و سپس از کتاب ایقان استدلال آوردند که حضرت محمد، آخرین پیامبر نیست و هر هزار سال یک بار، موعود جدیدی ظهور می‌کند و بهاءالله همان موعود است.

 

 

مگر درآموزه‌های آنها به این نکته نرسیده بودید که بهائیان بهاءالله را خدا می‌دانند. پس چطور شد که توانستید قادر مطلق را رها کنید و بپذیرید که بها قادر مطلق است؟

من در این حد نپذیرفتم که بهاءالله در قالب خدا حلول کرده است اما تصورم این بود که بهاءالله از طرف خدا آمده و خدا این قدرت را به او داده است و مسائل را به او می‌سپردم و فکر می‌کردم خواست خدا، خواست بهاءالله است.

 

 

بهائی‌ها حسینعلی نوری را خدایی مجسم در جسم زمینی می‌دانند اما تشکیلات بهائیت از سال 2000، برای حفظ ظاهر و متهم نشدن بهائیان به کفر، کتاب اقدس را تحریف کرد و نام بهاءالله را که به عنوان خدا در کتاب اقدس آمده بود، حذف کرد. آیا تا به حال کتاب اقدس واقعی را دیده‌اید؟

کتاب اقدسی که به من نشان دادند، کتابی عربی بود، حدوداً 80 صفحه. از آنجا که من عربی بلد نبودم نتوانستم آن را بخوانم.

 

 

تحریف آنها در باب کتاب، تنها به کتاب‌های عقیدتی خلاصه نمی‌شود، آنها در کتاب‌های تاریخی هم دست به تحریف جریان‌های تاریخی زده‌اند، کدام یک از کتاب‌‌های تاریخی‌شان را خوانده‌اید؟

برای من درباره وقایع زنجان و قلعه طبرسی صحبت کردند و من فقط چند جلد ازکتاب‌‌های تاریخی را خواندم از جمله نبیل زرندی، البته در بعضی از مطالب، به نفع خودشان صحبت کرده‌اند.

 

 

راجع به اصول دوازده‌گانه بهائیت هم مطالعه داشته‌اید، به ویژه مبحث ترک انواع تعصبات، چون تشکیلات بهائیت معتقد است که تعصبات مانع بزرگی برای ایجاد وحدت و سعادت حقیقی بشر است. این در حالی است که بهائیان درباره اعتقادات خودشان تعصب دارند و هیچ استدلالی را نمی‌پذیرند. شما این تعصب را در بهائیت چطور دیدید؟

آنها معتقد بودند دفاع از دین و حقیقت تعصب نیست و این باور را در ما ایجاد کرده بودند که هر دینی برای پیشرفت، احتیاج به دفاع مریدان خود دارد. حتی در مورد تعصب نسبت به همسر، ایرانی بودن ما را دلیل بر این تعصب می‌دانستند. فکر می‌کردیم زمانی می‌رسد که این تعصبات کمرنگ می‌شود و در نسل‌های آینده فرهنگ تغییر می‌کند و این تعصبات برداشته می‌شود.

 

 

این بازی با واژه است. تشکیلات بهائیت، نسبت به یهود و اسرائیل تعصب خاصی دارد و این تعصب را نمی‌توان از تشکیلات جدا کرد. این تعصب با رکن ترک انواع تعصبات و جهان‌وطنی متناقض نیست؟

بهائیت معتقد است که چون اماکن مقدس بهائی در اسرائیل قرار دارد، آنجا مهم‌ترین و مقدس‌ترین نقطه عالم است و از طرفی فلسطین قبل از تشکیل دولت اسرائیل سرزمین بهائیان بوده است.

 

 

پس چطور است که افراد بهائی حق زندگی کردن در اسرائیل را ندارند و تنها برای زیارت این اماکن هر 11 سال یک بار آن هم به مدت چند روز، می‌توانند در آنجا بمانند؟

بله، هر فرد بهائی فقط 6 تا 10 روز می‌تواند در اسرائیل اقامت داشته باشد.

 

 

اما تشکیلات بهائیت برای قوم یهود و خاصه اسرائیل ارزش زیادی قائل است، حتی تا الان در دفاع از مردم فلسطین هیچ اقداماتی انجام نداده است.

درست است، بهائیت برای یهود ارزش زیادی قائل است و در کتاب «گلگشتی در قرآن مجید» به صراحت ادعا کرده‌اند که ما یهود را بزرگ کردیم و به آن عزت دادیم. ما به یهود پناه دادیم و باعث شدیم که قوم یهود از سرگردانی خارج شود. در مورد فلسطین هم معتقد هستند که این دو دولت باید خودشان مشکل را بین خود حل کنند و این وظیفه ما نیست که بخواهیم با جنگ و حمایت کردن از کشورها، اسرائیل را محکوم کنیم.

 

 

اگر آنها معتقدند هر دولتی باید خود، مشکلات جامعه را حل کند، پس چرا در سیاست داخلی ایران دخالت می‌کنند و درباره نظام جمهوری اسلامی تا این حد سیاه‌نمایی می‌کنند؟

در جلساتی که شرکت می‌کردیم مشکلات جامعه را بسیار بزرگ جلوه می‌دادند و می گفتند فقر در جامعه بیداد می‌کند، با این همه ثروتی که در جامعه وجود دارد نباید هیچ فقیری در کشور باشد و همه باید از امکانات رفاهی از جمله آب و برق برخوردار باشند. اگر تعالیم بهاء‌الله در کشور اجرا شود ما یک کشور بزرگ و ایده‌آل داریم و این مشکلات اصلاً در جامعه بهائی وجود ندارد و این مسائل همه در جامعه اسلامی است.

 

 

با این سیاهنمایی‌ها چه هدفی را دنبال می‌کردند؟ پیاده کردن تعالیم بهاء‌الله؟

نه، این حربه‌ای بود برای جذب افراد غیربهائی، ابتدا افراد را شناسایی می‌کردند و با صحبت کردن درباره مشکلات جامعه اسلامی، در مورد تعالیم بهائیت صحبت می‌کردند و به تدریج افراد را به خود همراه می‌کردند و می‌گفتند اگر تعالیم بهائی در جامعه شکوفا شود، ایران مهد تمدن جهان می‌شود. این امر به زودی محقق می‌شود و تمام کشورهای عالم برای ساختن ایران کمک می‌کنند. زیرا ایران سرزمین بهاء‌الله است.

 

 

بنابراین برای جذب مسلمانان برنامه ویژه‌ای در تشکیلات وجود دارد؟

بله، افراد بهائی با افراد مسلمان دوست می‌شوند و با تبلیغ رفتاری و به صورت مستقیم آن افراد را جذب می‌کنند و در این مرحله مخالفت خود را با اسلام نشان نمی‌دهند. در مرحله دوم با طرح سؤالاتی که پاسخ‌های آن از قبل تعیین شده، در باورهای فرد شک و تردید ایجاد می‌کنند و انجام فرائض دینی را برای فرد کمرنگ جلوه می دهند. کم‌کم فرد به جایی می‌رسد که به آئین بهائیت فکر می‌کند و آنقدر بهائیت را زیبا نشان می‌دهند که او باورش می‌شود بهائیت حق است.

 

 

بدون شک یکی از اهداف آنها برای جذب افراد مسلمان، پیاده کردن اهداف سیاسی است و اینجا شعار عدم دخالت در سیاست، شعار بی‌معنایی است. به‌ویژه در انتخابات سال گذشته ریاست جمهوری، تشکیلات بهائیت دخالت در امور سیاسی ایران را به اوج رساند. نقش شما به عنوان یکی از اعضای تشکیلات چه بود؟

اول، این طور نبود. فقط به ما گفته بودند در انتخابات شرکت کنید و به فرد مصلحی که می‌شناسید، رأی دهید.

 

 

اما پس از انتخابات پیام‌های مستقیمی از طرف بیت‌العدل صادر می‌شد به‌خصوص در روزهای 11 و 13 دی که به طور علنی دستور به اغتشاش داده شد.

جامعه بهائی برای هر کسی برنامه خاصی دارد. ترفندهای سیاسی در من اثرگذار نبود. ممکن بود برای افراد دیگری از این طریق وارد شوند اما برنامه آنها برای من مسائل دینی و آیات قرآن بود. چون حوزه اعتقادی برایم اهمیت بیشتری داشت. من اسلام را رها نکرده بودم حتی امسال در عزاداری عاشورا در هیأت مشغول عزاداری بودم و در جشن‌های شب اول و دوم محرم جامعه بهائی نیز شرکت نکردم.

 

 

آنها تنها باورهای سیاسی را متزلزل نمی‌کنند بلکه باورهای اعتقادی فرد را هم زیر سؤال می‌برند و به‌راحتی به مقدسات ادیان دیگر به‌ویژه اسلام توهین می‌کنند؛ چرا؟

شنیده بودم که در گذشته چنین توهین‌هایی شده بود، دلیل آن هم این بود که می‌خواستند اسلام را کوچک کنند و بهائیت را بزرگ جلوه دهند. اخیراً برنامه جدیدشان این است که با همه ادیان و فرقه‌ها همراه شوند تا آنها هم به بهائیت اعتماد کنند و در مقابل آن جبهه نگیرند، افراد بهائی باید با آنها همسو شوند و به تدریج مسیر آنان را تغییر داده و به سمت بهائیت جذب کنند.

 

 

زمان این توهین‌ها هم خیلی دور نیست. 18 فروردین 1388، 27 خرداد 1389 و... ضدیت با اسلام فقط در همین توهین‌ها خلاصه نمی‌شود تا آنجا که به دستور علی محمد باب، بهاء، عبدالبهاء و تشکیلات ریختن خون شیعه حلال است، می‌دانستید؟

نه، نمی‌دانستم!

 

 

به صورت دقیق در کتاب‌هایشان آمده است. شما کتاب بیان فارسی علی محمد باب را مطالعه نکرده‌اید؟

اتفاقاً چند بار خواستم که این کتاب را برای مطالعه در اختیار من بگذارند اما در پاسخ به من گفتند کتاب بیان مربوط به بابی‌هاست و ما بهائی هستیم. دوره باب تمام شده است و اکنون دوره بهاء است. اما این مطلبی که بهائیت معتقد است ریختن خون شیعه حلال است با ادعایی که بهائی‌ها مبنی بر عدم حمل سلاح دارند، متضاد است و واقعاً بهائیت را زیر‌سؤال می‌برد.

 

 

چرا احکام باب اکنون کاربرد ندارد، مگر به ادعای خودشان، باب موعود نیست؟

به گفته خودشان، احکام به مقتضای زمان و موقعیت تغییر می‌کند و تنها یگانگی خداوند در همه احکام ثابت است. درباره اسلام هم می‌گویند که دستورات آن مربوط به 1400 سال پیش است. به عنوان مثال، احکام مربوط به حقوق زنان به زمانی اختصاص داشت که دختران را زنده به گور می‌کردند ولی امروز‌، تساوی حقوق زن و مرد مطرح است. بنابراین دوره اسلام تمام شده است و حالا بهاءالله مظهر ظهور جدید است و تنها او است که می‌تواند با احکام نوین دنیا را به سمت خوبی تغییر دهد.

 

 

تشکیلات با هدف تغییر جهان برای هر عضوی وظیفه‌ای تعیین کرده، وظیفه شما به عنوان یک عضو چه بوده است؟

من ابتدا باید افراد مورد اعتماد از همکاران، دوستان، اقوام و آشنایان را انتخاب و شروع به ارتباط‌گیری با آنها می‌کردم. سپس در مورد آموزه‌های بهائیت با آنها صحبت می‌کردم. آنگاه باید از بین آنها افراد مستعد را انتخاب و آموزه‌های بهائیت را با آنان کار می‌کردم که اولین مرحله پروسه کتابخوانی بود. از من می‌خواستند با این افراد هفت کتاب را در مدت 9 ماه کار کنم هر چند که نشدنی بود. چون این پروسه برای خود من سه سال طول کشید.

 

 

پس از جذب افراد مسلمان و اتمام پروسه کتابخوانی چه برنامه‌ای در دستور کار بود؟

هر بهائی را به عنوان یک سلول زنده می‌دانستند و می‌گفتند هر فردی بعد از اینکه با تعالیم بهائی آشنا شد باید سلول سازی کند و به همراه افراد دیگری که بهائی شده‌اند، حلقه مطالعاتی را تا حدی تقویت کنند که به یک ضیافت برسند. به این ترتیب ما با تشکیل ضیافت، خودمان یک جامعه بهائی جدید را پایه‌گذاری می‌کردیم.

 

 

ارتباط شما به عنوان گروه مسلمانی که بهائیت را پذیرفته بودید با افراد بهائی دیگر به چه ترتیب بود؟

ارتباط من با جامعه بهائی بسیار کم بود و من تنها با چهار خانواده بهائی در ارتباط بودم. به ما اجازه آشنا شدن با خانواده‌های دیگر را نمی‌دادند، به این دلیل که ممکن بود جامعه بهائی در خطر قرار گیرد چون جامعه بهائی به جمهوری اسلامی تعهد داده بود که هیچگونه فعالیت تشکیلاتی نداشته باشد و اینطور وانمود می‌کردیم که خودجوش عمل می‌کنیم. بیت‌العدل معتقد بود که نباید به جامعه بهائی آسیب برسد و اگر آسیبی هم وجود دارد به فرد برسد، نه به جامعه.

 

 

یعنی تنها این چهار خانواده واسطه شما و جامعه بهائی بودند و شما تمام مسائل خود را با این افراد در میان می‌گذاشتید؟

بله، بیشتر از همه با یکی از خانواده‌های بهائی در ارتباط بودم. در اوایل به بسیاری از سؤالاتم جواب می‌دادند به تدریج در جواب سؤالاتم، می‌گفتند عجله نکن، در پروسه کتابخوانی به جواب می‌رسی و من همچنان به خواندن کتاب‌ها ادامه می‌دادم. تا اینکه در این اواخر کار به جایی رسید که هر چیزی تشکیلات از من می‌خواست، چشم و گوش بسته انجام می‌دادم.

 

 

از آنجا که یکی از برنامه‌های تشکیلات بهائیت، برگزاری ضیافت‌های 19 روزه است،‌ آیا در آن برنامه‌ها نیز با افراد بهائی ارتباط برقرار نمی‌کردید؟

ما طبق برنامه در ضیافت شرکت می‌کردیم و گزارش مربوط به ارتباط با افراد دیگر بهائی را ارائه می‌دادیم، بدون آنکه یکدیگر را بشناسیم.

 

 

آیا این موضوع که باید با افراد محدودی در ارتباط باشید، برای شما ایجاد سؤال نمی‌کرد؟ دلخور نمی‌شدید؟

چرا دلخوری برایم پیش می‌آمد و اینکه چرا من نباید جامعه بهائی را بشناسم و در دل جامعه بهائی باشم؟ آنها به من جواب می‌دادند به دلیل این که وجود شما برای ما ارزشمند است و برای حفظ امنیت خودتان، بهتر است که ارتباطتان محدود باشد تا سریع شناسایی نشوید.

 

 

توجه کردید که این کار دقیقاً یک کار سیستماتیک و اطلاعاتی است؟

بله، آن موقع که به بهائیت تعصب زیادی داشتم به این مسائل توجه نمی‌کردم و فکر نمی‌کردم که یک طعمه هستم. در این مدت با مشکلات زیادی روبه‌رو شدم و همه ابعاد زندگی من دچار تنزل و تزلزل شد. حتی همسرم قصد جدایی از من را داشت. فکر می‌کردم تمام این مشکلات به این دلیل است که من سرباز امام زمان(عج) هستم و این لطفی است که شامل حال من شده است و باید زندگی و فرزندانم را فدای این مسأله کنم.

 

 

شما فقط چند سال جذب تشکیلات بودید و اینطور زندگی خود را فدای تشکیلات کردید، حال وضعیت افرادی که از بدو تولد در این فرقه بوده‌اند، به چه شکل است؟

شاید بتوان جواب این سؤال را در اصل تجری حقیقت پیدا کرد. کودکان معصومی که از سه سالگی تحت تعالیم اجباری قرار می‌گیرند تا با آموزه‌های بهائی آشنا شوند. این کودکان تا سن 15 سالگی فرصت دارند تا موضع خود را در مقابل بهائیت اعلام کنند. هر چند تحت این آموزش های سفت و سخت 12 ساله نوجوان بهائی چاره‌ای جز بله گفتن به بهائیت را ندارد. من خود شنیدم و می‌دانم که در غیر این صورت نه تنها از جامعه بهائی بلکه از خانواده خود نیز طرد می‌شود. بنابراین واضح است که زندگی خود را فدای تشکیلات کند. من خدا را شکر می‌کنم که توانستم از دام تشکیلات رها شوم و ان‌شاءالله هیچ کسی گرفتار فرقه و فرقه بازی نشود.

برگرفته از سایت نقد نیوز



  • کلمات کلیدی :



  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ :

    ::آمار وبلاگ::
    بازدیدهای امروز:72بازدید
    بازدید های دیروز:1 بازدید
    مجموع بازدید ها:17548 بازدید

    ::آرشیو::

    ::اشتراک در خبرنامه::
     

    ::طراح قالب::